مارتین لارنس نقش جمال، کارمند پارک تفریحی دنیای قرون وسطی را بازی می کند. پس از تحمل ضربه ای به سر، او از خواب بیدار می شود و خود را در قرن چهاردهم انگلستان می یابد.

زندگی یک مادر مجرد پس از بازگشت برادر کوچکترش به شهر که به ندرت دیده می شود، دچار آشفتگی می شود.

زمانی که مایکل فینکل، خبرنگار نیویورک تایمز با قاتل متهم، کریستین لونگو که هویت فینکل را به خود گرفته است ملاقات می کند، تحقیقات او شروع می شود.

«هالی کندی» زنی زیبا و باهوش است که با تنها عشق زندگی اش، یک مرد ایرلندی احساساتی، شوخ طبع و بی پروا بنام «جری» ازدواج کرده است. جری بیمار میشود و سرنوشت آن دو را از هم جدا می کند. بعد از غم از دست دادن جری، تنها کسی که می تواند هالی را دلداری دهد، همان کسی است که دیگر پیشش نیست. جری بهتر از هرکسی هالی را می شناخته است، از این رو تصمیم گرفته قبل از مرگش نامه هایی برای هالی بنویسد. نامه هایی که نه تنها او را در تحمل این غم یاری می کنند، بلکه باعث می شوند خودش را دوباره پیدا کند.

دیسکی حامل خاطرات یک مامور سی آی ای به دست دو تن از کارکنان یک باشگاه ورزشی می افتد، و آن‌ها تصمیم می گیرند دیسک را بفروشند.